loading...
مجله ی اینترنتی صلوات
عباس بازدید : 1440 چهارشنبه 28 آبان 1393 نظرات (1)
شهید مطهریآن حضرت در دورانى مى زيستند كه حكومت ستمگر بنى اميه در سراسر جامعه اسلامى حاكميت يافته بود، آداب ورسوم جاهليت را با قدرت رواج مى داد و با هر كسى كه دربرابر آنها مى ايستاد با شدت برخورد مى كرد، شهادت سرورشهيدان حسين بن على عليه السلام و داستان قتل عام مردم مدينه ازنمونه هاى بارز آن است.
 
امام سجاد عليه السلام در روز جمعه چهارم ماه شعبان سال 38هجرى قمرى در مدينه چشم به جهان گشود. پدرش حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و مادرش شهربانو دختر يزدگرد پادشاه ايران زمين بود. سال 38 هجرى تا 40 دوران مبارزات بقاياى ناكثين و مارقين و قاسطين بر ضد حكومت امام على عليه السلام بود.
 
 
پس از آن دوران ولايت امام مجتبى عليه السلام و مبارزه ايشان بامعاويه بود كه با سستى اصحاب و يارانش منتهى به صلح شد ودوران نوجوانى و جوانى امام عليه السلام دوران امامت واقعى عمويش امام مجتبى عليه السلام و ناراحتى ها و فشارهايى كه از ناحيه معاويه بر ايشان و اهل بيت عليهم السلام وارد مى شد، بود. از سال پنجاه به بعدامامت پدرش حسين بن على عليه السلام، دورانى كه آن حضرت مشكلات عالم اسلام را مى ديد و به حكم ادله خاص ناچار بوددست به قيام مسلحانه نزند. تا سال 60 هجرى 22 سال از عمرمباركش مى گذشت و شاهد يك حركت عظيم تاريخى در عالم اسلام بود.
 
حركت همراه كاروان حسين عليه السلام از مدينه به مكه و از مكه به عرفات و از آنجا به كربلا و در صحنه كربلا ناظر و شاهد يك حركت عظيم و درگيرى وسيع بين نيروى حق با طرفداران كم و باطل با همراهان بسيار. در آن ميدان با چشم خود گلهاى آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم را پرپر ديد و از آن شنيع تر مشاهده كرده كه بدن هاى آنها در بيابان در برابر آفتاب روى خاك افتاده و كسى به دفن آنها نپرداخته، از سوى ديگر آتش خيمه هاى اين مردان الهى را ديد
 
 و اسارت خاندان خود را از كربلا تا كوفه مركزحكومت جبار عبيدالله بن زياد و از آن جا تا شام مركز سلطنت ستمگرترين حاكم اموى شاهد بود. در اين دو مركز و در بين راه انواع بلاها، ستم ها، زخم زبان ها، و استهزاها ديد و شنيد وتحمل كرد و از آنجا بار ديگر با كاروان اسرا به كربلا و از آنجابه مدينه بازگشت. هنوز فاصله زيادى از آن نگذشته بود كه مدينه منوره مورد حمله نيروهاى يزيد قرار گرفت و مردم آنجارا قتل عام نمود و شهر را چند روز بر سپاهيانش مباح كرد.
 
از آن به بعد با حكومت هاى ستمگر ديگرى از اين طيف روبرو بود و استبداد تام اموى را در تمام جوانب زندگى مسلمين مشاهده كرد تا در ماه محرم سال 95 هجرى قمرى به دست عبدالملك يا فرزندش هشام بن عبدالملك مسموم گشت و در سن قريب 75 سالگى شربت شهادت نوشيد.
 
استبداد اموى و ترس و وحشتى كه در ميان مردم ايجادكرده بود در تاريخ ثبت و ضبط است.
 
وقتى هشام بن عبدالملك براى زيارت خانه خدا واردمسجدالحرام شد و از كثرت جمعيت نتوانست حجرالاسود رااستلام كند ناگاه چشمش افتاد كه على بن الحسين عليه السلام وارد شد،هر وقت به حجرالاسود مى رسيد مردم فاصله مى گرفتند، راه راباز مى كردند تا او به راحتى آن را استلام كند، شخصى از اهالى شام از هشام پرسيد اين شخص كيست؟ گفت او را نمى شناسم تا اهالى شام او را نشناسند و به او علاقه پيدا نكنند - كسى جرات پيدا نكرد كه به آن شامى بگويد اين مرد على بن الحسين عليه السلام است; تنها «فرزدق » شاعر سخن سراى عرب بود كه با لبداهه قصيده معروف خود را سرود و به دنبال آن هشام از او خشمگين شد، جايزه و حقوق ماهيانه اش را قطع كرد و گفت: چرا مثل آن درباره ما نگفتى؟ پاسخ داد: جدى مانند جد او و پدرى مانند پدرش و مادرى همچون مام او براى خود پيدا كن تا من درباره شما هم بسرايم.
 
هشام خشمگين شد و او را حبس نمود. هنگامى كه امام سجاد عليه السلام از اين واقعه مطلع گرديد 12 هزار درهم براى اوفرستاد و سفارش كرد اى ابو فراس ما را معذور دار اگر بيشترمى داشتيم به تو مى داديم. فرزدق آن را باز گرداند، عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم من آنچه را سرودم چيزى جزخشم به خاطر خدا و رسولش نبود، ولى امام سجاد عليه السلام درهم ها را بار ديگر به سوى او فرستاد و گفت به حقى كه من برتو دارم سوگندت مى دهم كه آن را قبول كنى، لذا فرزدق پذيرفت.
 
هذاالذى تعرف البطحاء و طاته والبيت يعرفه و الحل والحرم هذابن خير عبادالله كلهم هذاالتقى النقى الطاهر العلم اذا راته قريش قال قائلها الى مكارم هذا ينتهى الكرم يكاد يمسكها عرفان راحته ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم و ليس قولك من هذا بضائره العرب تعرف من انكرت والعجم هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله بجده انبياءالله قد ختموا مقدم بعد ذكرالله ذكرهم فى كل بر و مختوم به الكلم يستدفع الضر والبلوى بحبهم و يسترب به الاحسان والنعم ان عد اهل التقى كانوا ائمتهم او قيل من خير اهل الارض قيل هم ما قال «لا» قط الا فى تشهده لو لاالتشهد كانت لائه نعم
 
اين همان كسى است كه سرزمين بطحا، جاى پاى او رامى شناسد و اين همان كسى است كه كعبه و حل و حرم او رامى شناسد.
 
اين، فرزند بهترين بندگان خداست، پرهيزگار و پاك و طاهرو پيشواى مسلمانان است.
 
هنگامى كه قريش، چشمش به او افتد با خود مى گويد: همه كرامتها به مكارم اين بزرگوار منتهى مى گردد.
 
چون حجرالاسود به هنگام استلام، كف دستش را شناخت نمى خواست او را رها كند.
 
تجاهل و گفتن (تو) كه اين كيست؟ صدمه يى بر شخصيت والاى او نمى زند و كسى كه (تو) او را نمى شناسيش، عرب وعجم او را مى شناسند.
 
در هر كارى پس از ذكر خدا، پيش از همه نام آنان برده مى شود و سخن ها همه به آنان خاتمه مى يابد.
 
مصائب و سختى ها با محبت آنان دفع مى شود و به وسيله اواحسان ها رو به فزونى مى گذارد.
 
هنگامى كه اهل تقوى را بر مى شمردند، (آنان) امامانشان اندو وقتى سؤال مى شود كه: اهل خير كدامند، (آنان) نشان داده مى شوند.
 
اين همان مردى است كه جز به هنگام تشهد، كلمه (لا) برزبان نياورده است و اگر در حال تشهد نبود (لا)ى او هم (نعم)مى باشد.
 
 
آشنایی با صحیفه سجادیه، شهید مطهری، بخش: زندگی امام سجاد (ع)
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ع علیزاده در تاریخ 1393/09/08 و 15:36 دقیقه ارسال شده است

کاش صدای دلنشین شهید مطهری هم بود.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 917
  • کل نظرات : 407
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 140
  • آی پی امروز : 60
  • آی پی دیروز : 180
  • بازدید امروز : 122
  • باردید دیروز : 1,331
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 40
  • بازدید هفته : 2,326
  • بازدید ماه : 4,496
  • بازدید سال : 72,716
  • بازدید کلی : 7,294,177