ادامه مطلب......
یکی بود بیمار و خوابیده و حال نداشت
بگفتند شیر است درمان و شیری به یخچال نداشت
یکی گفتش ای بخت برگشته، بی کار و عار
برو پول ده شیر پر چرب آر
قبا بست و دکان بقال رفت
یکی شیر آورد و خورد و نشست
نداست چربی پالم است در شیر او
سیه گشت چشمان و یکباره شد پیر او
به ناگاه ده باره بیمار آن دام شد
دوباره یکی گفت درمان او پالم شد!